راهکارهای فهم حدیث در کتاب اربعین شیخ بهایی«2»
توجه به قرینه های مؤثر در فهم حدیث
متن حدیث یک مجموعه ی بسته و مستقل از هرگونه وابستگی به بیرون نیست. حدیث نیز مانند دیگر اسناد تاریخی بر جا مانده، ممکن است با همه ی حاشیه ها و رشته های مرتبط با آن به دست ما نرسیده باشد. این نکته ما را ملزم میسازد که در فهم حدیث تنها به فهم الفاظ آن از آغاز تا پایان بسنده نکنیم و همه ی قرینه ها و حتی عناصر غیر زبانی اما مرتبط را نیز بیابیم.از این رو، توجه به قرینه های پیوسته و ناپیوسته ی کلام در فهم آن نقش مهمی دارد. مراد از قرینه امری است که به گونهای ارتباطی لفظی یا معنوی با کلام دارد و در فهم مفاد آن و درک مراد گوینده مؤثر است. (2) امور گوناگونی با کلام گوینده مرتبط هستند که دستهای از آنها پیوسته به آن (قرینه ی داخلی) و دستهای دیگر غیر پیوسته است (قرینه ی خارجی). شیخ بهایی در تبیین احادیث، گاهی از قرینه های داخلی و گاهی نیز از قرینه های خارجی استفاده کرده است. وی در شرح حدیث اول با تمسک به ظهور لفظ «امت» در «جمیع امت» میگوید:
چون همه ی امت مراد است، پس مقصود از «من حفظ علی امتی اربعین حدیثاً» احادیثی است که همه به آن نیاز دارند و از آن بهره میبرند؛ مانند «لا صلوه الا بطهور» و «جعلت لی الارض مسجداً و طهوراً»، نه احادیثی که بعضی از امت اصرار بر ردّ و انکار آن را دارند؛ مانند «البیعان بالخیار مالم یفترقا» یا «مسح الرّجلین». (3) او گاهی با تکیه بر قرینه ی داخلی، یک وجه را بر وجوه دیگر حدیث ترجیح میدهد. در حدیث «فقبض الموسر ثیابه من تحت فخذیه»، در این که ضمیر «فخذیه» به «موسر» برمیگردد یا «معسر»، وی بازگشت ضمیر به «موسر» را بهتر میداند؛ چون ادامه ی حدیث که میفرماید: «فخفتَ اَنْ یوسّخ ثیابک»، مؤید وجه مذکور است. (4)
یا در روایتی فردی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تقاضای دعایی میکند که به برکت آن خداوند ثوابی به او عطا کند. حضرت در ابتدا فرمود: بعد از نماز صبح ده مرتبه بگو: «سبحان الله العظیم و بحمده...» که این دعا تو را از کوری، دیوانگی، عافیت میبخشد. عرض کرد: این دعا برای دنیای من است. پس برای آخرت چه دعایی است؟ حضرت فرمود: در تعقیب هر نماز میخوانی: «اللهم اهدنی من عندک و...». در ادامه ی حدیث آمده است: «فقبض علیهن بیده ثم مضی»؛ (این مرد با انگشتان دست خود آنها را شمرد و محکم گرفت و رفت). شیخ بهایی با توجه به دنباله ی حدیث: «ان وافی بها یوم القیامه»، مرجع ضمیر «علیهن» را کلمات چهارگانه ی آخری (اللهم اهدنی منْ عندک...) میداند. (5)
وی در مواردی برای تبیین و شرح حدیث از قرینه ی خارجی، مانند توجه به شخصیت گوینده و مخاطب بهره برده است. در حدیث ششم از امام صادق (علیه السلام) درباره ی چگونگی تیمم پرسیدند که حضرت در پاسخ فرمود: «انّ عمار اصابته جنابه فتمّعک کما تتمعک الدابه، فقال له رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): و هو یهزأ به...»؛ عمّار جنب شد. پس همانند چارپایان روی خاک غلطید. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با مزاح و شوخی فرمود... .
در این روایت از واژه ی «یهزأ» استفاده شده است. شیخ بهایی میگوید:
الهزو به معنای مسخره کردن و تحقیر کردن است. اما به دو دلیل نمیتواند معنای لغوی مراد باشد؛ چون اولاً عمل مسخره کردن با مقام نبوت سازگار نیست، چرا که در قرآن در داستان موسی (علیه السلام) آمده است: آیا ما را به مسخره گرفتهای؟ موسی (علیه السلام) در پاسخ گفت: به خدا پناه میبرم از این که از نادانان باشم. (6)
این آیه دلالت میکند بر این که استهزا از اعمال و کارهای جاهلان است و ثانیاً بر فرض این که استهزا جایز باشد و بر اساس مصالحی از آن بزرگوار نسبت به برخی از افراد صادر شده باشد، ولی چگونه رواست که نسبت به عمار یاسر صادر گردد که او از اعیان و از برگزیدگان و بزرگان صحابه بود و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همیشه از او تجلیل میکرد و به او احترام میگذاشت. (7)
شیخ بهایی در همان حدیث، ضمن طرح اشکال و پاسخ آن، به نکتهای اشاره کرده است که نشان دهنده ی استفاده ی وی از قرینه ی خارجی است. وی میگوید:
بعید به نظر میرسد که فردی مثل داوود بن نعمان ـ که از اصحاب امام باقر (علیه السلام) و فردی فاضل و عالم بود، نیازمند به آموزش عملی تیمّم امام (علیه السلام) باشد. (8)
استناد به قرآن
قرآن و حدیث دو یادگار گرانسنگ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند که از هم جدایی ناپذیرند و تمسک به هر دو با هم مایه ی نجات از گمراهی و برخورداری از هدایت الهی است. بین قرآن و حدیث رابطهای متقابل وجود دارد؛ بدین معنا که همانگونه که حدیث میتواند عام قرآن را تخصیص بزند، مطلق آن را مقید سازد و اجمال آن را تبیین کند، قرآن نیز رابطهای مشابه دارد و با مراجعه به آن میتوان برداشت صحیحتری از حدیث داشت و اجمال آن را بر طرف ساخت. (9) و نیز اگر برداشتی از حدیث مؤید قرآنی داشت، بر اعتبار آن افزوده خواهد شد. بر همین اساس، شیخ بهایی در موارد متعددی مضمون و مفاد حدیث و نیز برداشت خود از حدیث را به آیات قرآنی مستند و شواهدی از قرآن برای آن ذکر میکند.وی در توضیح حدیث «انا السرور الذی کنت ادخلته علی اخیک المؤمن فی الدنیا» میگوید:
این حدیث بر تجسّم اعمال در آخرت دلالت میکند... آن چنان که برخی از مفسران در تفسیر آیه ی شریفه ی «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ» (10)؛ «در آن روز هر کسی را که هر عملی خیر انجام داده است، حاضر میبیند و هر عمل بدی را نیز مییابد»، چنین گفتند و آیه ی شریفه ی «یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتاً لِیُرَوْا أَعْمَالَهمْ فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَه * وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرّاً یَرَه» (11)؛ «در آن روز مردم به صورت گروه های پراکنده (از قبرها) بیرون میآیند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود. پس هر کس به اندازه ی ذرّهای کار نیک انجام دهد، آن را میبیند و هر کس به اندازه ی ذرّهای کار بد انجام دهد، آن را میبیند»، بر این حقیقت دلالت میکند.
در جای دیگر میگوید:
این سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود «فاطفوها بصلاتکم؛ با نمازتان آتش (گناه) را خاموش کنید»، به روشنی دلالت میکند که نماز گناهان را میپوشاند و از بین میبرد و عقاب وعده داده شده را نیز برطرف میسازد. و بر این حقیقت، قرآن دلالت دارد: «إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهبْنَ السَّیِّئاتِ» (12)؛ «نیکیها بدیها را از بین میبرد». مقصود از حسنات نمازهاست؛ چون آیه در این زمینه است. (13)
یا درباره ی معنای واژه ی فقه ـ که در حدیث اربعین آمده است (14) سخنی را از بعضی از بزرگان نقل میکند (15) که این واژه در عصر نخستین برای علم آخرت و معرفت دقایق آفات نفوس... به کار میرفت و آیه ی شریفه ی «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهمْ طَائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهمْ لَعَلَّهمْ یَحْذَرُونَ» (16)؛ «چرا از هر گروهی از آنان طایفهای کوچ نمیکند تا در دین آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟»، بر این مطلب دلالت دارد؛ چون هدف از تفقّه را انذار و ترساندن قرار داده است و روشن است که این هدف تنها بر معارف دین مترتب است، نه علم و آگاهی به فروع طلاق و مساقات و امثال آن. و نیز مراد از علم، اصطلاح جدید آن نیست که به معنای صورت ذهنی است، بلکه علم معنایی نزدیک به فقه دارد؛ چون این معنا موجب خوف و خشیت الهی است که در قرآن به آن اشاره شده است. (17) شیخ بهایی در برخی موارد به نکتهای بلاغی در حدیث اشاره کرده و سپس آن را با آیهای از قرآن تأیید نموده (18) و یا برای کلمه در حدیث معنایی ذکر نموده و سپس شاهدی از قرآن برای آن آورده است. (19)
بهرهگیری از احادیث دیگر
همانطور که آیهای در پرتو آیات دیگر قرآن قابل فهم است، روایات نیز چنین هستند. بنا بر این برای فهم درست و جامع از روایتی باید به روایات دیگر که مرتبط با آن هستند، توجه نمود و چون این روایات با روایات اصلی رابطه هایی متعدد و متفاوت دارند، گاه مخصص و مقید و مبین و گاه شارح و ناسخ و معارضاند و مهمتر از همه، گاه با حدیث اصلی و مورد فهم ما هم مضمون و هم معنا هستند. (20) از این رو میتوان در پرتو آنها وجوه محتمل آن را دریافت و فهم درست و جامعی از روایت داشت. شیخ بهایی در اربعین خود به این نکته توجه داشته است و به طور گسترده از احادیث دیگر جهت شرح و توضیح حدیث مورد بحث خویش بهره برده است، و این بهرهگیری به شکلهای مختلفی انجام شده است. گاهی مفهومی را از حدیث برداشت کرده و آن را به کمک احادیث دیگر تأیید نموده است که این نوع بهرهگیری از احادیث حجم قابل ملاحظهای را تشکیل میدهد، که به چند نمونه اشاره و به ذکر نشانی بقیه ی موارد اکتفا میشود. (21)درباره ی حدیث رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): «من عرف الله...»، شیخ بهایی میگوید:
مقصود از شناخت خداوند شناخت اوصاف و صفات جلالیه و جمالیه ی او درحد توان بشری است، ولی شناخت حقیقت ذات مقدس او از اموری است که مطمع نظر فرشتگان مقرب و پیامبران و فرستادگان نیز نیست تا چه رسد به دیگران. سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در این مورد کافی است؛ آنجا که میفرماید: «ما آن طور که شایسته ی توست، تو را نشناختیم». و در حدیث دیگر آمده است: «خداوند از عقلها در حجاب است. همانطور که از دیدگان در حجاب است». (22)
همان طور که ملاحظه میشود، برداشت خود از حدیث را با دو حدیث دیگر تأیید کرده است. از روایت پانزدهم اربعین استفاده کرده است که کمک به ستمگران حرام است؛ هر چند که در امور مباح باشد و برای تأیید این حکم فقهی به روایت ابن ابی یعفور از امام صادق (علیه السلام) استناد کرده است. (23)
از حدیث بیستم عذاب برزخی را استفاده کرده است و در تأیید آن، یک حدیث مختصر را ذکر نموده و احادیث دیگر مربوط به این موضوع را در اواخر این کتاب بیان کرده است. آن روایت مختصر از امام صادق (علیه السلام) است که فرمود: بین دنیا و آخرت هزار گردنه وجود دارد که آسانترین و راحتترین آن مرگ است. (24) در توضیح این فراز از حدیث بیست و ششم ـ که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «نباید عمل کنندگان بر اعمال خود تکیه کنند؛ هر چند که آن اعمال نیکو باشد» ـ شیخ بهایی میگوید:
یعنی برای ورود به بهشت نباید تنها بر آن اعمال تکیه کنند؛ هر چند که ارکان آن را تام و تمام انجام داده باشند؛ چون تباهکنندگان پنهانی خیلی زیاد هستند و کمتر عملی یافت میشود که از آن نجات پیدا کند.
همچنان که روایت شیخ عارف جمال الدین احمدبن فهد در کتاب عده الداعی از معاذ بن جبل، از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گویای این حقیقت است. سپس قسمتی از آن روایت طولانی را ذکر نموده و در آخر اضافه میکند: این حدیث تو را آگاه میکند که عمل بدون شائبه بسیار اندک است. (25)
تبیین احادیث مشکل و بیان چالشها
در سخنان معصومان (علیهم السلام) گاهی تعبیراتی به کار رفته است که مراد و مقصود از آن روشن نیست؛ گرچه الفاظ و واژگان به کار رفته در آن نامفهوم و مشکل نیست؛ اما به گونهای است که چه بسا بر چند وجه قابل حمل است و گاهی نیز ظاهر آن ابهامی ندارد، ولی نمیتوان آن را پذیرفت. لذا علمای حدیث باید مضمون این گونه احادیث را ـ که در اصطلاح فقه الحدیث احادیث مشکل نامیده میشود ـ تبیین کنند.بر همین اساس، کتابهای مستقلی در همین زمینه تدوین شده است که میتوان به معانی الاخبار شیخ صدوق و مصابیح الانوار فی مشکلات الاخبار سید عبدالله اشاره کرد. از این رو ملاحظه میشود که شیخ بهایی در اربعین خود به این مهم پرداخته است و برای روشن کردن مقصود روایات، وجوه محتمل را ذکر می کند و گاهی نیز با بیان اشکال به پاسخ آن می پردازد تا فهم درست روایت ممکن و مقصود معصوم (علیه السلام) روشن گردد.
برای نمونه، وی در شرح و توضیح این فراز از حدیث سی و پنجم «ماترددت فی شی انا فاعله ترددی فی قبض نفس المؤمن؛ در هیچ امری مانند قبض روح مومن دچار تردید نشدم» که شک و تردید به خداوند متعال نسبت داده شده است، سه وجه را ذکر میکند تا این ابهام برطرف گردد. یک وجه این است که در این کلام تقدیر وجود دارد. اصل سخن چنین است «اگر بر من شک و تردید روا و جایز باشد، در هیچ چیز تردید نمیکنم؛ همانند تردیدی که در وفات مؤمن میکنم. وجه دوم این است که معمولاً انسان در ناراحت کردن شخصی که برای او احترام قایل است، تردید میکند. از این رو میتوان گفت که تردید در ناراحت کردن، کنایه از احترام قایل شدن است. (26)
همچنین وی میگوید:
معنای «الخلد فی الجنان بالیسار»، در حدیث پنجم، دارای خفا و ابهام است و احتمال دارد که مراد یکی از چهار وجه ذیل باشد: تقاضای خلود در بهشت، بدون این که قبل از آن دچار عذاب آتش و هول و هراس قیامت شود؛ چرا که انسان اگر بدون مشقت و سختی چیزی را به دست آورد، میگوید: «فعلته بیساری» یا این که مراد این باشد که خلود در بهشت را به من عطا کن، به سبب شستن دست چپم و... . (27)
وی با اشاره به وصیت امام علی (علیه السلام) به امام حسین (علیه السلام) که فرمود: «و ابک علی خطیئتک» و موارد مشابه در احادیث و ادعیه ی دیگر، میگوید: ظاهر این گونه احادیث بر اساس عقاید شیعه با عصمت سازگار نیست. از این روی با استناد به سخن علی بن عیسی اربلی در کشف الغمه به این اشکال این گونه پاسخ میدهد که چون پیامبران و امامان (علیه السلام) غرق در ذکر و یاد خدا هستند و همیشه در حال مراقبت به سر میبرند، پس هر گاه از این درجه و جایگاه تنزل یابند و به خوردن و نوشیدن و خوابیدن و ... بپردازند، این اشتغال را برای خود گناه میدانند. از این رو استغفار میکنند. (28)
در شرح حدیث «ان الله حرم الجنه علی کل فحاش...؛ خداوند بهشت را بر هر بد دهانی حرام کرده است»، میگوید: پذیرش ظاهر حدیث مشکل است؛ چون گناهکاران مسلمان سرانجامشان بهشت است؛ هر چند ماندنشان در آتش طول بکشد. از این روی شاید منظور حدیث این باشد که مدت زمان طولانی بر او حرام است، نه این که برای همیشه بر او حرام است یا این که بهشت خاصی بر او حرام است. (29)
وی درباره ی حدیث «من بلغه شیء من الثواب...» اشکالی را مطرح می کند که با حدیث ضعیف حکم شرعی ثابت نمیشود. چطور بر اساس روایات «من بلغه...» شما حکم به استحباب اعمالی میکنید که از طریق روایات ضعیف به ما رسیده است؟ وی در پاسخ میگوید که این اشکال وارد نیست؛ چون حکم فقها به استحباب این اعمال و ترتب ثواب بر آنها در حقیقت مستند به آن روایات ضعیف نیست، بلکه مستند به حدیث «من بلغه» است و این از احادیث حسن به شمار میآید. (30)
وی درباره ی عذاب و سؤال و جواب در قبر میگوید اگر سؤال شود که ما در کنار قبر میایستیم و چیزی از مرده نمیشنویم و یا چیزی از عقربها و مارها را نمیبینیم؟ در پاسخ میگوییم که اگر ما در این عالم نمیتوانیم چیزی از آن امور را بشنویم یا ببینیم، نباید مانع از تصدیق ما شود؛ چون این امور از عالم ملکوت است و این گوش و چشم شایستگی شنیدن و دیدن امور ملکوتی را ندارند، بلکه این امور با حواس دیگر درک میشوند. (31)
پی نوشت ها :
1) استادیار گروه علوم قرآن و حدیث دانشکده ی الهیات دانشگاه فردوسی مشهد.
2) روش شناسی تفسیر قرآن، ص 110.
3) همان، ص 8، 9، حدیث 1.
4) همان، ص 169ـ170، حدیث 29.
5) همان، ص 186ـ 187، حدیث 32؛ ص 56، حدیث 6؛ ص 121، حدیث 19؛ ص 173، حدیث 30.
6) سوره ی بقره، آیه ی 67.
7) اربعین، ص 58، حدیث 6.
8) همان، ص 57، حدیث 6.
9) علامه طباطبایی و حدیث، ص 25.
10) سوره ی آل عمران، آیه ی 30.
11) سوره ی زلزال، آیه ی 6، 8 .
12) سوره ی هود، آیه ی 114.
13) اربعین، ص 19، حدیث 3.
14) همان، ص 11، حدیث 1.
15) همان، ص 11، حدیث1 .
16) سوره ی توبه، آیه ی 122.
17) سوره ی فاطر، آیه28. برای نمونه های دیگر ر.ک: همان، ص 17، حدیث 2؛ ص 52، حدیث 5؛ ص 76، حدیث 9؛ ص 85، حدیث 11؛ ص 87، حدیث 11؛ ص 105، حدیث 15؛ ص 126، حدیث 20؛ ص 128، حدیث 20؛ ص 154، حدیث 26؛ ص 158، حدیث 26؛ ص 175، حدیث 30؛ ص 224، حدیث 38؛ ص 226، حدیث 38؛ ص 238، حدیث 39؛ ص 241، حدیث 39؛ ص 247، حدیث 39؛ ص 248، حدیث 40؛ ص 251، حدیث 40؛ ص 66، حدیث 7؛ ص 74، حدیث 9؛ ص 78، حدیث 9.
18) همان، ص 195، حدیث 35.
19) همان، ص 249، حدیث 40.
20) روش فهم حدیث، ص 151.
21) همان، ص8 ، حدیث 1؛ ص 19، حدیث 2؛ ص 20، حدیث 2؛ ص 126، حدیث 20؛ ص 181، 182، حدیث 31؛ ص 198، حدیث 35؛ ص 213، حدیث 37؛ ص 225، حدیث 38؛ ص 235، حدیث 39؛ ص 237، حدیث 39؛ ص 239، حدیث 39؛ ص 251، حدیث 40؛ ص 75، حدیث 9؛ ص 83، حدیث 10؛ ص 223، حدیث 38.
22) همان، ص 14، حدیث 2.
23) همان، ص 104، حدیث 15.
24) همان، ص 127، حدیث 20.
25) همان، ص 156ـ 158.
26) همان، ص 197ـ 198، حدیث 35.
27) همان، ص 53، حدیث 5؛ برای نمونه های دیگر ر.ک: همان، ص 217 ـ 219، حدیث 37؛ ص 173، حدیث 30؛ ص 174، حدیث 30.
28) همان، ص 144ـ145، حدیث 22.
29) همان، ص 147، حدیث 24.
30) همان، ص 182، حدیث 31.
31) همان، ص 240، حدیث 39. برای نمونه های دیگر ر.ک: همان، ص 23، حدیث 4؛ ص 207، حدیث 36، س ص 243، حدیث 39؛ ص 252، حدیث؛ ص 176، حدیث 30؛ ص 196، حدیث 35؛ ص 175، حدیث 30؛ ص 90، حدیث 12؛ ص 83، حدیث 10؛ ص 105، حدیث 15؛ ص 38، حدیث 4.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}